loading...
سایت عاشقانه لحظه های خوش من و تو
*♥*♥*نویسنده سایت ما باشید*♥*♥*



سلام به سایت خودتون خوش اومدید

شما میتونین با فعالیت در انجمن و با گرفتن

و جمع کردن لایک،مدیریت انجمن رو برعهده بگیرن

کاربر برتر ما در انجمن باشید




ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلدل نوشته ها و مطالب عاشقانه خود را درلحظه های خوش من و توبه صورت رایگان منتشرکنیدویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلشما عزیزان میتوانید  عاشقانه های خودتون در لحظه های خوش من و تو به اسم خودتون بین هزاران بازدید کننده به اشتراک بگذارید!ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایلبرای ارسال نوشته های خود به لینک زیر مراجعه کنید

و بعد از نوشتن متن خود و ارسال آن مطالب شما کمتر از یک روز در صفحه نخست سایت قرار خواهدگرفتویرایش پروفایلویرایش پروفایلویرایش پروفایل

ویرایش پروفایلارسال پست جدید  کلیک کنویرایش پروفایل






آخرین ارسال های انجمن
roya22.ir بازدید : 309 یکشنبه 23 آذر 1393 نظرات (0)

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد

بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا،

پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ،
جوان با اشاره... به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد،

پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند
پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟

افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند،

پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود...!

roya22.ir بازدید : 361 دوشنبه 26 آبان 1393 نظرات (0)

لیلی کجاست بیاید مرا ببیند …

مجنون کجاست به من اقتدا کند !

**********************

-          عزیزم کجاست ؟!!

چی کجاست ؟

-          سوئیچ !

همونجا سر جاشه .

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 341 جمعه 16 آبان 1393 نظرات (0)

 قصه مون از اونجاشروع شدکه:

دوتادستشومشت کرد وگفت:

اگه گفتی گل کدومه،نمیرم

ناراحت شدم وکمی فکرکردم و

محکم زدم روی دست چپش وگفتم:گله...

دستشو بازکرد اماپوچ بود...

اشکم سرازیرشد...

حواسش نبودوقتی داشت بادست راستش اشکشو پاک میکرد،فهمیدم

فهمیدم که هردودستش پوچ بوده...

نتیجه اخلاقی:(آنکه بخواهدبرود،به هربهانه که باشدآخرمی رود)

roya22.ir بازدید : 344 جمعه 16 آبان 1393 نظرات (0)

چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت ،

کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 355 جمعه 16 آبان 1393 نظرات (0)

مادرم زیر سقف نم گرفته غسالخانه و در ملحفه ای که روی موها،چشم ها و بدن عریان او ریخته شده بود،در خودش فرو می رفت. باد،با صدای خش خش برگ و ناله سرو ها آنقدر خودش را به پنجره کوبید تا از حال رفت. سوز سردی که از سوراخ سمبه های غسالخانه به داخل آمده بود،با بوی کافور قاطی شد و ملحفه را از روی مادرم کنار زد

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 394 جمعه 16 آبان 1393 نظرات (1)

شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن راتحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: ” این ماشین مال شماست ، آقا؟”

پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است”.

پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دلاری بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 408 سه شنبه 06 آبان 1393 نظرات (0)

داستان خیانت سارا به سجاد (واقعی)

 

شماره ی تماس گیرنده رو که نگاه کردم، دیدم میون مخاطبام نیست و با خودم گفتم حتما خودشه. یه ذره دیر جواب دادم! گوشی رو برداشتم و گفتم : سلام، بفرمایید. خودش بود، قند داشت تو دلم آب می شد. باورم نمی شد که به این زودی زنگ زده باشه، دوباره نفسم بریده بود و بالا نمی اومد، ولی باید یه جوری خودم رو کنترل کنم. اون روز ما در حدود ۳۰ دقیقه با هم حرف زدیم و از خصوصیات و اخلاق هم دیگه جویا شدیم. دیگه ساعت نزدیکای ۱۲ شب بود که خداحافظی کردیم. وای خدای من، من واقعا دیگه داشتم به سجده می افتادم. اصلا باورم نمی شه من که اصلا از دختر خوشم نمی اومد، به این زودی تونسته باشم نظر یه دختر رو اینقدر به خودم جلب کنم. اونقدر ذوق و شوق داشتم که دیگه درسا رو فراموش کردم. تقریبا ساعت ۱۲:۳۰ بود که رفتم تو رختخواب ولی کو خواب؟

 

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 768 پنجشنبه 10 مهر 1393 نظرات (0)

ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮏ ﺯﺭﺗﺸﺘﻲ ﻭ ﯾﮏ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﺭﺷﮑﻪ ﺩﺭﺣﺎﻝ
ﭘﯿﻤﻮﺩﻥ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺪ .

ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﯼ 12 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﺒﺪ ﭘﺮ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﺪ

بقیه در ادامه مطلب

roya22.ir بازدید : 334 پنجشنبه 10 مهر 1393 نظرات (0)

پسر رفت پیش خالکوب و گفت : این اسم دخترو که خالکوبی کردمو پاک کن و این اسمو به جاش بنویس .
خالکوب گفت : عشقت بوده که درد خالکوبی رو تحمل کردی ؟
گفت آره
پرسید : پس چرا پاکش کنم ؟
گفت : دیروز ازدواج کرد ، از پشت در دفترخونه گوش میدادم که فهمیدم اسمشو عوضی بهم گفته ، اسم واقعیشو بنویس ..!
این یعنی معرفت ...
به سلامتی همه با معرفتا

roya22.ir بازدید : 404 دوشنبه 24 شهریور 1393 نظرات (0)

با اینکه رشته‌اش ادبیات بود، هر روز سری به دانشکده تاریخ می‌زد. همه دوستانش متوجه این رفتار او شده‌بودند. اگر یک روز او را نمی‌دید زلزله‌ای در افکارش رخ می‌داد؛ اما امروز با روزهای دیگر متفاوت بود.

............
برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید

تعداد صفحات : 9

درباره ما
*♥*سلام عزیزان*♥* به سایت من خوش اومدین*♥* لحظه های خوشی را برای شما آرزومندم*♥* بهترین سایت عاشقانه*♥*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما از ما چه می خواهید
    حمایت کنید از ما

    http://up.roya22.ir/up/roya2/Pictures/baner/banerasli/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A%20%D8%AA%D8%A8%D9%84%D9%8A%D8%BA.gif

    برای حمایت از ما 

    و دسترسی سریع به سایت ما

    کد زیر در امکانات سایت خود بزارید


    امکانات سایت
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/a9d262b96c86.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del22.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del33.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/9cd69f85be4d.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del55.png
    http://up.roya22.ir/up/roya2/t-anjoman/1/del222.png

    خانه تکونی

    خانه تکانی

    برای خانه تکانی دلم
    امروز وقت خوبی ست 
    چه سخت است پاکیزه کردن همه چیز
    اززدودن خاطره های کهنه گرفته
    تا شستن گردوغبار دلتنگی...
    روی طاقچه های تنهایی
    آه ! ای خدا! خانه تکانی چه سخت است!!!        
                    "م.بهنام"

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1873
  • کل نظرات : 808
  • افراد آنلاین : 193
  • تعداد اعضا : 1979
  • آی پی امروز : 489
  • آی پی دیروز : 350
  • بازدید امروز : 2,654
  • باردید دیروز : 1,239
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 19,937
  • بازدید ماه : 19,937
  • بازدید سال : 169,806
  • بازدید کلی : 2,557,398
  • کدهای اختصاصی

    الکسا